دشمنان نقشه کشيدند و تفکر کردند

تا مرا در بدر و غرق تأثر کردند

کي گذام که شود نقشة آنان عملي

گرچه بسيار درين باره تدبر کردند

مي‌کنم زير و زبر دولت پوشاليشان

تا که بر عکس شود آنچه تصور کردند

من سفيرم که فرستاده مرا ثار الله

از ره جهل به من فخر و تکبر کردند

گفتة ما، همه احکام خدا بود و رسول

حرق حق را نشنيدند و، تمسخر کردند

ميهمان را که به زنجير گران مي‌بندد؟

شاميان خوب پذيرائي در خور کردند

چونکه غربت زده و خاک نشينم ديدند

با زر و زيور شان، ناز و تفاخر کردند

پيش چشم من غارت زده، همسالانم

زينت گوش خود آويزه اي از در کردند

آستين کرده ام از شرم، حجاب رويم

پيش آنانکه به سر، معجر و چادر کردند

دست در دست پدر، گشته تماشاگر من

چشمم از غصه، پر از اشک تحسر کردند

لحظه اي داغ عزيزان، نرود از يادم

خوب، از غصه دل کوچک من پر کردند

همه آسوده بخفتند به کاشانه خويش

بستر از خاکم و، بالين من آجر کردند

اي خوش آنانکه (حسان) يار عدالت گشتند

يا به اهل ستم اظهار تنفر کردند