شب نیمه گشت و دیدة نرگس بخواب شد

از گریه نقش کاخ امیدم برآب شد

لالائی نسیم به بالین غنچه­ها

هم نالة شکسته رباب رباب شد

بی تو پدر برای یتیمان بوتراب

منزل خرابه بالش و بستر تراب شد

چون لاله­های وحشی و پررنج و بی امید

مرهم بداغ سینة من ماهتاب شد

اشگم چکید دامن گلهای زندگی

اینک ز فیض بوی گلستان گلاب شد

از سیل پرخروش شکست و شکنجه­ها

کاخ شگرف صبر و شکیبم خراب شد

در بوته امید دل بی امید من

مانند نقره سوخت بآهی مذاب شد

در پیش برد ایدة تو ای بزرگ مرد

با جان رقیه پیشرو انقلاب شد

از همّتم به کاخ استبداد خود یزید

از عمّه ام بپرس که در اضطراب شد

او رهنورد خسته ماتم گرفته است

موی سرش به محمل خونین خضاب شد

هادی بسوز سینه آشفتگان بساز

شد جام جم دلی که ز آتش کباب شد