من غنچه گلهاي سرخ كربلايم

من بلبل خوش نغمه باغ كسايم

نامم رقيه شهرتم بنت الحسين است

من سفره دار خيمه هاي نينوايم

تيغ بيانم چون علي خيبر شكن بود

من يك سه ساله دختر خيبر گشايم

با دست كوچك مس كنم مشكل گشائي

چون مادرم مشكل گشائي مي نمايم

زوار قبرم را به فرداي قيامت

من دستگيري مي كنم دا دستهايم

با ريشه هاي دامن زهراي اطهر

زوار قبرم را شفاعت كرده محشر

من در سه ساله رنج هجده ساله ديدم

چون بلبلي در اين قفس منزل گزيدم

من از كبوترهاي ايوان بقيعم

كز اين خرابه تا مدينه مي پريدم

من وارث زهراي هجده ساله هستم

نو در بقيع و من به ويران آرميدم

صبر مرا زينب ره ميدان آزموده

از كهنه كهنه پيراهن كه بر صورت كشيدم

اين آرزو تا وقت رفتن در دلم ماند

چون كربلا تا شام اصغر را نديدم

اينجا خرابه نيست اين يك طور سينا است

اينجا بقيع و تربت پنهان زهراست