نوشته بود : که باید کبوتری بشوی
نوشته بود : که باید کبوتری بشوی
و آنقدر بپری تا که یک پری بشوی
سلام دختر پروانه های نا آرام
درون پیله مبادا که بستری بشوی
ورق بزن که به فهرست عمر من برسی
به هر اشاره بسوزی و دفتری بشوی
اگر چه شهر پر از مین های آلوده است
به احتیاط گذر کن که معبری بشوی
که هرچه کوچه بن بست را عبور دهی
... که آن طرف ترازاین کوچه ها،دری بشوی
بکوش چادر باغ نجابتت باشی
و سایه ی سر گلهای روسری بشوی
شب تولد تو جشن رفتن من بود
تو آمدی که شب خوش خبر تری بشوی
شب تولد تو رحمت شهادت داشت
خدا برای همین خواست " دختری " بشوی
کنار سنگرم آن شب مُنوّری افتاد
و عشق گفت : که باید منوّری بشوی –
که نسلهای پس از تو ، تو را بسوزند و
برای محفلشان شمع باوری بشوی
بیفت روی منور؛ به نام ابراهیم
بسوز تا که گلستان دیگری بشوی
گریست روی تنم عشق و گفت : می باید
تو جزو سوخته های معطری بشوی –
که خاک لاله به لاله تو را ببوید و تو
میان دشت گل بی نشان تری بشوی
سلام دختر بابا ؛ سلام بارانم
دلم نخواست که بغض شناوری بشوی
از اینکه " آه " کشیدم تمام دردم را
نه اینکه ! آینه ی من : "مکدّری " بشوی
برات نامه نوشتم برای روزی که
کبوترانه پری نه ، پیمبری بشوی
هیئت انصارالحسین (ع) تهران از سال 1378 تائسیس و تا کنون با عنایت امام زمان (عج) ادامه دارد.