زآن طشت پر ز اشك خون در مقابلش

پيدا بود كه زهر چه كرده است با دلش

مظلوم چون على و به مظلوميش گواه

 آنخانه نبى كه بود در مقابلش

او حاصل نبوّت و بيداد دشمنان

 از آب شعله خيز، شرر زد به حاصلش

عمر حسن ز عمر على سخت تر گذشت

 تا آن كه مرگ آمد و حل كرد مشكلش

از ورطه اى كه بود كران تا كران ملال

 موجى زد و رساند، شهادت به ساحلش

هر مرد راست محرم دل همسرش، ولى

 غربت ببين كه همسر او گشته قاتلش

از زهر، پاره پاره و از صبر، ريزريز

 قرآن برگ شهادت بود دلش

چشمش به لطف اوست «مؤيّد» كه دم زند

 گاه از مصائب وى و گاه از فضايلش