............ ادامه

فجر اندر سوره والفجر بين

گشته يك تفسير در آن اين چنين

همچو فجر صبح چون طالع شود

نور خورشيد است كم كم مى دمد

تا كه آيد بهر قرص او ظهور

عالمى را مى نمايد پُر زنور

نيست اين ساعت چو شب تاريك تار

نه بود روشن چنان نور نهار

همچنين فجرِ فرج هم بر دميد

چون مقام مولد مهدى رسيد

بهر اهل حق بُدى تاريك سخت

بهر يمن مهدى آن سختى برفت

از افق نور فرج گشتى مبين

رفت قوّت دم به دم از ظالمين

تاكنون چون ساعت فجر آمده

تا كه مهدى از غيابش نامده

نه شب است از ظالمين بر اهل حق*

*نه همه عالم پر است از نور حق

چون بيايد اذن از پروردگار

ظاهر آيد مى شود عالم نهار

زين سبب در راه وصل حق بُوَد

گه فَرَج گاهى حَرَج تا طى شود

پس رياضت سهل باشد زين سبب

چون ز سختى جان نمى آيد به لب

فجر ايمان هم حسين بن على است

چون كه ايمان هم ازآن شه منجلى است

آمد اين تفسير هم در لفظ فجر

شرحى از آن را كنم بر اهل فجر

چونكه آمد رحلت خير الانام

گشت فاسد حال مردم خاص وعام

بود حكمت از خداوند مجيد

تاجدا سازد شقى را ازسعيد

زين سبب بر اولياء امر خود

امر كردى بر قعود از امر خود

در پى فتنه شدند از اهل جور

غالب آمد كفر و شرك فسق و جور

تا سرآمد عهد عمر مجتبى

گشت كفر و فسق مردم بر علا

گرچه از اسلام اسمى مى نمود

ليك از ايمان و حق رسمى نبود

همچنان بُد تا امتحان شد منقضى

عهد شاه دين حسين بن على

تا بپا شد زآن شه امر كربلا

زد شَرَر بر خرمن اهل جفا

زآنچه از آنها رسيدى بى حساب

مِحنَت جور و جفا بر آن جناب

كشف شد بر اهل عالم كفرشان

كرد حق نابودشان از ظلمشان

كفر و اهل كفر چون گشتى خفى

فجر ايمان گشت در عالم جلى

پس چنين پيوسته بودى دم بدم

روشن ايمان ليك با سختىّ و غم

تا كه فجر مهدى آمد جلوه گر

در فرج هم فجر او شد مستقر

فجر ايمان و فرج پس شد قرين

گشت بر ما رَحمةٌ لِلعالَمين

پس تو مانى نگهدارى نما

پاكى دل تا بود مهدى نما