دل هميشه غريبم هوايتان كرده است

هواى گريه پايين پايتان كرده است

و گيوه‏هاى مرا رد پاى غمگينت

مسافر سحر كوچه هايتان كرده است

خداش خير دهد آن كسى كه بال مرا

كبوتر حرم باصفايتان كرده است

چگونه لطف ندارى به اين دو چشمى كه

كنار پنجره هايت صدايتان كرده است

چگونه از تو نگيرم نجات فردا را

خدا براى همين‏ها سوايتان كرده است

چرا اميد ندارى مدينه برگردى

مگر نه آنكه خدا هم دعايتان كرده است

ميان شهر مدينه يگانه خواهرتان

چه نذرهاى بزرگى برايتان كرده است

تو آن نماز غريب هميشه‏ها هستى

كه كوچه‏هاى خراسان قضايتان كرده است

سپيده‏اى و به رنگ شفق در آمده‏اى

كدام زهر ستم جابجايتان كرده است