گل نكند جلوه در جوار محمد

رونق گل مى‏برد، عذار محمد

گل شود افسرده از خزان وليكن

نيست ‏خزان از پى بهار محمد

سايه ندارد ولى تمام خلايق

سايه نشينند در جوار محمد

سايه ندارد ولى به عالم امكان

سايه فكنده است، اقتدار محمد

سايه نمى‏ماند از فروغ جمالش

هاله نور است در كنار محمد

شمس رخش همجوار زلف سيه ‏فام

آيت و الليل و النهار محمد

تا كه بماند اثر ز نكهت مويش

خاك حسين است‏ يادگار محمد

تربت‏خوشبوى كربلاى معلاست

يك اثر از موى مُشكبار محمد

رايت فتحش به اهتزاز درآمد

دست ‏خدا بود چون كه يار محمد

من چه بگويم (حسان) به مدح و ثنايش

بس بودش مدح كردگار محمد

حسان