فروغ ديده آمد، سرور سينه آمد

ظهور اين دو ايت ، خوش هم قرينه آمد

خزينه رسالت خالى شد از گهرها

والاترين جواهر، از ان خزينه آمد

دو ناخداى امكان ، بهر نجات انسآن

هر يك به جلوه خاص ، در اين سفينه آمد

از مطلع رسالت ، و ز مشرق امامت

خورشيد مكه سرزد، ماه مدينه آمد

ان خاتم النبين ، وين صادق الائمه

جبرئيل كويشان را، عبدى كمينه آمد

احمد كه با ظهورش ، شد دفن بت پرستى

صادق كه عشق رويش ، در دل دفينه آمد

ان تا دهد به عالم ، عشق و اميد برخاست

اين تا برد ز دلها، نفاق و كينه آمد

شكست زين دو قدرت ، بتهاى جهل و الحاد

انسان كه بارش سنگ بر ابگينه آمد

تنها نشد مويد در مدحشان ثنا خوان

جبرئيل هم غزلخوان ، در اين زمينه آمد