هرگه كه ياد آرم، زين آستانه مادر

 گردد ز ديده چون سيل، اشكم روانه مادر!

ياد آرم از صداى: يا فِضَّةُ خُذِينى!

 تا مى كنم نظاره، بر درب خانه مادر!

باللَّه على ست مظلوم، از روى توست پيدا

 كز غربتش به صورت، دارد نشانه مادر!

گويى ز درد و محنت، دستت نداشت قدرت

 موى مرا نكردى، امروز شانه مادر!

لب بسته اى ز يا رب، جاى تو اين دل شب

 ريزد ز چشمْ زينب اشك شبانه مادر!