جلوه گران عشق كه خونم حلالشان

پيغمبر و على كه نبينم ملالشان

درياى علم حق به تموّج رسيد و پس

بر ساحل غدير خم افتاد فالشان

تا بر فراز منبر عالم قدم زنند

صدها فرشته فرش نمودند بالشان

دست خدا ز دست نبى قد كشيده است

هريك رسيده‏اند به اوج كمالشان

كوزه گران عالم عشقند اين دو دست

چيزى نمى‏شود كه بسوزد سفالشان

عالم در اين كتاب ز يك نقطه كمتر است

سر بسته گفته‏ام به تو مقدار مالشان

نعلينشان ز خاك طبيعت منزّه است

خورشيد و ماه ميوه خام خيالشان

اينجا مجال زمزمه‏هاى بلال نيست

زيباترين مؤذن هستى‏است خالشان

قبل از شروع خلقت اين خلق بوده‏اند

يعنى كه از خداى بپرسيد سالشان

دنيا نبود ظرف ظهور على و آل

تاكند و اين پياله نباشد مجالشان