در میان کوچه ها دل خسته ام

دل فقط بر یاری تو بسته ام

هر چه گفتم میهمانم میهمان

هیچ کس بر من نداد امشب امان

غیر این یارب برایم درد نیست

یک نفر در شهر کوفه مرد نیست

من به زیر آتش و خاکسترم

سنگ می آید زهر سو بر سرم

زین همه غم گرچه جانم بر لب است

اشک من تنها برای زینب است

تا که گوشی نگشته پاره پاره

برون کن از گوشها تو گوشواره