عمّه تا کی شود این محفل غم خانة من

چه شد آن شوکت شاهانة من

ایخوش آنروز که در سایة اکبر بودم

اهل یثرب همه بودند چو پروانة من

طفل شهزاده کجا گوشة ویرانه کجا

کی مؤثر شود این آه یتیمانة من

بلبل گلشن زهرا و پیغمبر بودم

سوختند اهل جفا لانه و کاشانة من

شامیان بسکه زده تیر شماتت بدلم

شده چون منزل ویران دل ویرانة من

آه دل اشگ بصر مونس شبهای من است

طعنة اهل جفا همدم روزانة من

بسکه از جام مصیبت می غم نوشیدم

پر شد از درد و محن باده و پیمانة من

خاک ویرانه گل آلود شد از بس شب و روز

خون دل ریخته این نرگس مستانة من

غم ندارم که شود پیرهن خود کفنم

بود اینگوشه ویرانه عزاخانة من

افتخار است اگر مرده شوم در ره دین

دین شود زنده از این مرگ غریبانة من

چاره کن دست رجائی بمزارم برسد

شده از روز ازل عاشق دیوانة من