سلام من به دلبر و طبیبم

پسر عموی بی کس و غریبم

غروب عمر من رسیده اکنون

نمانده بهر من به جز دل خون

به کوچه ها که خصم در کمین است

دلم به یاد فاطمه غمین است

چکیده اشک غم ز هر دو عینم

کبوتر نامه بر حسینم

میا که دلشکسته ام نظر کن

پسرعمو از این سفر حضر کن

بهار من به فکر لاله ات باش

به فکر دختر سه ساله ات باش